مدرسه شاهد بهار ایمان زنجان -کلاس هشتم 3

ساخت وبلاگ
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم  شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى،  یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند. من گفتم: آهان ! مدرسه شاهد بهار ایمان زنجان -کلاس هشتم 3...ادامه مطلب
ما را در سایت مدرسه شاهد بهار ایمان زنجان -کلاس هشتم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abahareiman-zanjan0 بازدید : 11 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 10:15

من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم چه شب ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم ؛ تـــــو را دوست دارم نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی ! من ای حس مبهــــم تــــو را دوست دارم سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم به اندازه ی غم تو را دوست دارم بیــــا تا صدا از دل سنگ خیــــزد بگوییم با هم : تو را دوست دارم جهان یک دهان شد همـــآواز با ما : تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم * قیصر امین پور * مدرسه شاهد بهار ایمان زنجان -کلاس هشتم 3...ادامه مطلب
ما را در سایت مدرسه شاهد بهار ایمان زنجان -کلاس هشتم 3 دنبال می کنید

برچسب : شهزاده رویای من عهدیه,في عهد من تم فتح مصر,الحلقة الاخيرة من عهد الاصدقاء, نویسنده : abahareiman-zanjan0 بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 27 آبان 1395 ساعت: 1:34

مردی از کنار جنگلی رد می شد ، شیری را دید که برای شغالی را خط ونشان می کشد . شغال به خانه رفت و در را بست ولی شیر همچنان به حرکات رزمی اش ادامه داد و شغال را به جدال فرا خواند . مرد سرگرم تماشای آنان بود که کلاغی از بالای درخت از او پرسید چه چیز تو را این چنین متعجب کرده است؟ مرد گفت: به خط و نشانهای شیر فکر می کنم ،شغال هم بی توجه به خانه اش رفته بیرون نمی آید! کلاغ گفت ای نادان آنها تو را سرگرم کرده اند تا روباه بتواند غذایت رابخورد ! مرد دید غذایش از دستش رفته از کلاغه پرسید روباه غذایم را برد شیر و شغال را چه حاصل؟ کلاغه چنین توضیح داد : روباه گرسنه بود توان حمله نداشت ، غذایت را خورد و نیرو گرفت، شیرهم بدنش کوفته بود خودش را گرم کرد تا هنگام حمله آماده باشد و شغال هم خسته بود رفت خانه تا نیرویی تازه کند تا آن زمان که جلوتر رفتی هرسه بتو حمله کنند و تو را بخورند!؟ مردپرسید: از اطلاعاتی که به من دادی تو را چه حاصل؟ کلاغ گفت: آنها کیسه زر تو را به من وعده داده بودند تا تو را سرگرم کنم. مدرسه شاهد بهار ایمان زنجان -کلاس هشتم 3...ادامه مطلب
ما را در سایت مدرسه شاهد بهار ایمان زنجان -کلاس هشتم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abahareiman-zanjan0 بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 27 آبان 1395 ساعت: 1:34